*هفته ای که گذشت یه جورایی همش به پسری اختصاص داشت.اولش نمایندگی لایکو رفتیم و براش تشک و بالش خریدیم برای مواقعی که رو زمین میخوابه مثل ظهرها.قبلی هاش همه سایز نوزادی بود و براش کوچیک شده بود و مال خودمون هم که خیلی بزرگ بود از اونجا هم رفتیم مغازه لباس فروشی نزدیک خونه که کارهاش رو حراج کرده بود.راستش این مغازه رو جدید کشف کردم جنس هاش چینی کیفیت دار هست.جنس های ایرانی که واقعا مفت نمی ارزه همه مارکی از اشور و به اوران و .. براش گرفتم بعد دوبار شستن دونه دونه میشه (ما میگیم کرک میذاره)رنگهاش هم میره شلوارها هم کش هاش پاره میشه بعد میگن چرا جنس ایرانی نمی خرید.مارکدارها هم که خیلی گرونه و برای بچه ها صرف نمیکنه خصوصا که سریع هم کوچیک میشه.الانشم یه کیسه بزرگ ازلباسهای ارین رو دارم که بعضی هاش واقعا دوبار پوشیده نشده و براش کوچیکه و باید خیریه ای جایی بدم.خلاصه که رفتیم و خرید کردیم که عکسهاش ادامه مطلب هست
یه روز هم طرفهای ظهر دریاچه بردیمش که اب بازی کنه که بسته بود.خب الان شب ها سرده و اب بازی برای بچه های کوچیک خوب نیست ظهرها هم که محل اب بازیش رو می بندن این شد که دست از پا درازتر برگشتیم و به همون پارکهای معمولی و تاب و سرسره قناعت کردیم.در ضمن مامانهای نی نی دار اصلا از واکسن 18 ماهگی نترسید من که همچنان منتظر عوارضش بودم اما جز درد پاش تو همون روز واکسن واقعا هیچ عارضه ای نداشت نه تبی نه چیزی الانم حدود 12 روزی ازش می گذره فعلا راحت شدیم تا 6 سالگی
دیگه اینکه یه روز هم پسری رو دکتر بردم .اخه 5 تا دندون بیشتر نداره.نمی دونم چرا دندونهاش درنمیاد کلی هم شکمو هست و همه چیزی میخواد بخوره و نمی تونه.گفتم شاید کمبود ویتامینی چیزی داشته باشه و همینطور حرف هم نمیزنه البته اب و بیب و ابا (همون بابای خودمون)میگه ولی دیگه هیچی که دکترش گفت کاملا طبیعیه و مشکلی نیست بعضی بچه ها دیرتر به حرف می افتند.خصوصا بچه های تنبل و قلدراخه داستان این بود که دقیقا موقعی تو مطب نوبت ما شد که تلویزیون مطب داشت کارتون باب اسفنجی میداد پسری هم هیچ رقمه حاضر نبود دس بکشه بیاد کلی هم به دکتر مشت و لگد انداخت و تلویزیون رو نشون میداد.
اما از کارهاش که بخوام بگم همچنان با نی بلد نیست بخوره ولی در عوضش کار کردنش با وسایل صوتی و تصویری بیسته.یعنی قشنگ میدونه کدوم کنترل مال چیه چطوری درش باز میشه باطری میخوره و ...جالب اینکه وقتی دگمه های یه کنترل رو میزنه و کار نمیکنه(چون فاصله زیاده یا جهتش رو اشتباهی گرفته)سریع باطری هاش رو درمیاره و میده به من که عوضش کنم فکر میکنه باطریهاش تمومه.خودش اسباب بازی هاش رو جمع میکنه و کافیه بهش ددر بگید تا از زیر سنگم شده کفش و جورابش رو پیدا کنه و بیاره.اصلا هم احساس غریبگی و .. در وجودش نیست هرکس بگه ددر باهاش میره هرکس هم خوراکی دستش باشه سریع میره دهنش رو باز میکنه که بهش بدن
اینم واسه اونهایی که می گفتن از پسری هیچی نمیگی
*اما احوالات خودم که خوبم یه روز بازار بزرگ رفتم و کمی خرید کردم که عکسهاش رو میذارم.کمی تا قسمتی وزن کم کردم و به 60 رسیدم و دیگه لباسی نیست از گذشته ها که تنم نره.مدیونید اگه فکر کنید روزی 50بار جلو اینه میرم و کیف میکنم.دربهدر هم دنبال یه رنگ مو خوب هستم تو مایه های شرابی تیره که با شستن سریع پاک نشه .هفته اینده هم برای کار دفترچه بیمه میرم که خدا بخواد دفترچه دار شم.اون تصمیم رو هم همسری گرفت که اگرچه مطابق انتظارم نبود اما بسیار خوشحالم کردو تصمیم خوبی بود خدارو شکر
*ساعت کار کارمندان دولت هم که اضافه شد حالا اقایون هیچی ولی خانمها واقعا گناه دارن اونم کسانی که بچه دارهستند. خب 4 و ربع تازه تعطیل شه تا برسه خونه ساعت 6 هست از اونور هم نهایتا 11 باید بخوابه تا بتونه ساعت 6 بلند شه همش 5 ساعت وقت داره برای انجام کارهای خونه رسیدگی به بچه اش و .. واقعا خیلی سخته .از همین جا میگم افرین به همتتون من یکی که اصلا در توانم نبود.
*درباره کلاسهای مادروکودک هم چون چندتا سوال تو عمومی و خصوصی داشتم توضیح میدم:
این کلاسها عمدتا برای بچه های 2 تا 4 سال هست ولی بعضی جاها از بالای یکسال هم قبول میکنن مثل جایی که ارین رو می برم.من از 13 ماهگی بردمش و به نظرم از وقتی بچه بتونه راه بره میشه بردش درغیر این صورت بی فایده هست.دو جلسه در هفته و هر جلسه یک ساعت هست.جلسه ای هم 5 تومن.این کلاس ها تو خانه اسباب بازی سرای محله برگزار میشه که توش سرسره استخر توپ الاگلنک اسباب بازی و میز صندلی واسه بچه ها هست .یه مربی هم داره و البته مادر هم باید حضور داشته باشه.تو اون یک ساعت هم کاردستی درست می کنیم و بازی های مثل سلام سلام،الک و دولک،قایم باشک،عمو زنجیرباف و .. با مشارکت مادرها و بچه ها بازی میکنیم.بچه ها با مفاهیمی مثل رنگها بالا پایین اعضای بدن حیوانات و.... اشنا میشن و از همه اینها مهمتر با بچه های دیگه تو یه محیط قرار میگیرن تا اجتماعی شن و برای بچه های این دوره که اکثرا تک فرزند هستند و دوروبر تو فامیل و اشنا هم بچه زیادی نمیبینند لازمه.البته معمولا جلسات اول بچه ها مقاومت میکنن و با گروه همراه نمیشن ولی نباید اجبار کرد و باید صبر داشت چون حتی وقتی برای خودشون جدا بازی میکنن هم می شنوند و میبینند.این به خودم ثابت شد چون ارین هم جلسات اول همراه نبود اما جالب اینکه وقتی خونه میومدیم و همون شعرها رو میخوندم دقیقا حرکاتش رو انجام میداد الان که دیگه خودش میره و با حرکات به مربیش میگه چی بازی کنن.
*چه پست طولانی بود بقیه حرفها بمونه واسه پست بعدی
این ملحفه ای همون تشک هست طرحش هم که معرف حضور هست طبق معمول باب اسفنجی متری 7500 از بازار
اینم برای رومیز ارایش گرفتم 25 از بازار
تابستونی ها دونه ای 11 خیلی لطیفه
زمستونی ها هرکدوم 15 زرد انتخاب خودشه اینقدر تو مغازه جیغ زد و نشون داد مجبور شدم بردارم تازه میگفت همشو بردار
سوئیشرت 25 و کفش 30 که چراغداره
اینم که خودم عاشقشم 19
اینم برای مامان ارین خالداره 15 و اون یکی 25
عینک 120 اگه این یکی هم ارین نشکونه و پولیش ناخن 3
اینها هم برای پسری نمیدونم چند
سه تا مانتو هم خریدم که عکسهاش رو بعدا میذارم میدونید که عشق مانتو هستم دیگه